کد مطلب:298726 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:194

بیعت عمومی با ابوبکر در مسجدالنبی


ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه به سند از براء بن عازب می نویسد: هنگام بازگشت ابوبكر جماعت همراهش از سقیفه ی بنی ساعده، عمربن خطاب، پیشاپیش آنان چنان فریاد می كشید و مردم را به بیعت می خواند كه بر گوشه های لب او كف بر آمده بود و بر هركس می گذشتند دستش را به دست ابوبكر می سائیدند و خواه ناخواه از او بیعت می گرفتند. [1] .

روز بعد از سقیفه مردم را به مسجدالنبی فرا خواندند كه هركس با ابوبكر بیعت نكرده است، بیعت كند. در روز بیعت عامه، ابتدا عمر به منبر رفت و از سخنان دیروز خود كه گفته بود پیامبر نمرده است، عذر خواست و گفت من این


سخن از آن جهت گفتم كه ترسیدم اختلاف و جدایی میان مسلمانان افتد! اكنون كه پیامبر از میان ما برفت برخیزید و با این مرد دانا و فاضل و یار پیامبر در غار بیعت كنید. [2] .

بعد از انجام بیعت عامه، ابوبكر بن قحافه بر منبر نشست و پس از حمد و ثنای پروردگار چنین گفت: «ایها الناس، انی قد ولَّیتُ علیكم و لستُ بخیركم، فَاِن رأیتمونی علی حق فأعینونی، و ان رأیتمونی علی باطل فسدَّ دونی. أطیعونی ما أطعت الله فیكم، فاذا عصیتهُ فلا طاعته لی علیكم». [3] .

«ای مردم همانا من فرمانروای شما شده ام اما بهترین فرد شما نیستم، پس اگر مرا بر حق دیدید یاریم نمائید و اگر باطل دیدید دست مرا گرفته و در راه حق محكم كنید و هرگاه عصیان و خلافی از من سر زند در آن هنگام اطاعت من بر شما لازم نیست.

شاعران در مورد خلافت ابوبكر اشعاری سرودند، از جمله «عتبة بن ابی لهب» اشعاری بدین مضمون سرود: «گمان نمی كردم كه امر خلافت از بنی هاشم و در میان ایشان از ابوالحسن بگذرد، از كسی كه از همه ی مردم در ایمان و سابقه بیشتر و به قرآن و سنتها داناتر است، و آخرین شخصی كه به دیدار پیامبر در آخرین نفس هایش نائل شده است، او همان كسی است كه هر امتیازی كه در دیگران بود، در او جمع شده و خود آنان را در این شبهه ای نیست، لیكن آنچه از نیكی در


اوست، در دیگران نیست. [4] .



[1] ر. ك: شرح ابن ابي الحديد، جلد ششم، ص 219.

[2] ر. ك: سيره ابن هشام، ترجمه ي اسحاق همداني، جلد دوم، صص 1120- 1119.

[3] عقدالفريد، جلد چهارم، ص 59 سخنان ابوبكر به الفاظ مختلف در منابع اهل سنت نوشته شده است، جهت اطلاع بيشتر رجوع شود به حديث شماره ي 80، ص 188، الامامة و السياسة، جلد اول، ص 22، انساب الاشراف، جلد اول، ص 590، و كامل، جلد دوم، ص 22.

[4] تاريخ يعقوبي، جلد اول، ص 523، متن عربي اشعار:



«ما كنت احسب ان الامر منصرف

عن هاشم ثم منها عن ابي الحسن



عن اوّل الناس ايماناً و سابقه

و اعلم الناس بالقرآن والسنن



و آخر الناس عهدا بالنبي و من

جبريل عون له في الغسل والكفن



من فيه ما فيهم لا يمترون به

و ليس في القوم ما فيه من الحسن».